Tuesday, January 13, 2009

آیا اوباما خود را برای آشتی با ایران آماده می کند؟

با آنکه انتشار کتاب لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا (The Israel Lobby and the U.S. Foreign Policy) که نخستین جرقه در حلقه آکادمیک آمریکا بود با حملات شدید جناحهای وابسته به لابی مزبور روبرو شد اما سدّ بتونی که پیرامون نیروهای حامی اسرائیل و سیاست ها و عملکردهای این کشور بر پا شده بود پس از چهار دهه شکاف برداشت. آنچه که استیفن والت (Stephen Walt) و جان میرشایمر (John Mearsheimer) اساتید دانشگاههای شیکاگو و هاروارد دست به آن زدند از آن نظر حائز اهمیت بود که برای نخستین بار یک تحقیق دانشگاهی با دریائی از اسناد و مدارک به جامعه آمریکا و جهان اعلام می کرد که سیاست خارجی آمریکا بنحو بی سابقه ای تحت نفوذ و تاثیر لابی اسرائیل است و بشکلی غیرقابل انکار نشان می داد که دولت و کنگره و سنای آمریکا از فکرانباره ها (Think Tanks)، سازمان های سیاسی، رسانه ها و افراد ثروتمند و موسسات و نهادهای تجاری وابسته به آن لابی خط و جهت می گیرند.

والت و میرشایمر در فرازی از کتاب جنجالی و تحقیقی مذکور می نویسند:
"(قاعدتا) منافع ملی آمریکا باید هدف اولیه در تعیین سیاست خارجی آمریکا باشد، در حالیکه ظرف چندین دهه گذشته و بخصوص از زمان جنگ شش روزه ١٩۶٧ محور مرکزی سیاست خارجی آمریکا را رابطه با اسرائیل تشکیل می داده است..... گروههای با منافع خاص دیگر هر یک توانسته اند تا حدودی سیاست خارجی آمریکا را در جهت اهداف خود هدایت کنند ولی هیچیک تا کنون نتوانسته اند سیاست خارجی آمریکا را در جهت خلاف منافع ملی (تا این حد) منحرف کرده و تازه در همان حال آمریکائیان را قانع کنند که منافع آمریکا و اسرائیل اساسا با همدیگر یکی هستند."

سیاست حمایت از اسرائیل به نظر دو پروفسور آمریکائی به ایجاد خشونت و درگیری در خاورمیانه منتهی گشته و نه تنها افکار عمومی را بر علیه آمریکا بسیج کرده بلکه امنیت ملی این کشور را نیز به مخاطره انداخته است. این نوع نگرش ظرف چند سال گذشته و بخصوص در دوران ریاست جمهوری جورج بوش بدلیل عملکرد فضاحت بار تیم بوش- چنی رفته رفته در محافل سیاسی آمریکا از نیروی بیشتری برخوردار گردید و حتی از حمایت یهودیان متنفذی مانند جورج سوروس، میلیاردر و فعال سیاسی آمریکائی برخوردار گردید تا آنجا که برخوردهای شدیدی بین سوروس و سازمان ایپک (AIPAC) که در خط مقدم جبهه لابی اسرائیل قرار دارد پدید آمد.

سوروس در مقاله ای تحت عنوان "اسرائیل، آمریکا و ایپک" که در سال ٢٠٠۷ منتشر گردید طی وارد کردن شدیدترین حملات به حکومت جورج بوش و ایپک نوشت: "حکومت بوش بار دیگر در جریان دست زدن به یک سیاست سراسر خطا در خاورمیانه است. این بار قضیه مربوط می شود به رابطه اسرائیل و فلسطینی ها. دولت بوش فعالانه از دولت اسرائیل برای عدم شناسائی یک دولت واحد فلسطینی که حماس در آن نقش داشته باشد حمایت می کند. گروهی که (منظور حماس) توسط وزارت امور خارجه در فهرست سازمان های تروریستی قرار گرفته است."

سوروس مردی بود که در جریان انتخابات آمریکا چون کوه پشت اوباما ایستاد و تشکیلات فوق لیبرال moveon.org که یکی از پرطرفدارترین سایت های سیاسی در جهان است باکمک های چند میلیون دلاری سوروس نقشی تعیین کننده را در پیروزی اوباما بر عهده گرفت.

به این ترتیب با انتخاب برک اوباما و طرح شعار محوری "تغییر" و نیز با توجه به نیروهائی که وی را حمایت می کردند و از همه مهمتر شکست کامل پروژه "قرن جدید آمریکائی" که طرح آن در سال ٢٠٠٠ و پیش از انتخاب جورج بوش برای تفوق بلامنازع آمریکا در قرن بیست و یکم ریخته شده بود امید آن می رفت که اوباما با تیمی با هدف تشنج زدائی در منطقه خاورمیانه بخصوص در ارتباط با مسئله فلسطین و نیز ایران راهی کاخ سفید شود.

نخستین جرقه ای که انسان را با تردیدهائی روبرو می کرد گزارشی بود که توسط فکرانباره "مرکز سیاست های دو حزبی" (Bipartisan Policy Center) منتشر شد و من طی مقاله ای از آن با عنوان "هشداری که در غوغای انتخابات آمریکا گم شد" یاد کردم. گزارش مزبور کمترین تفاوتی با سیاست های جورج بوش نداشت و فردی که هدایت پروژه مزبور را که از برجسته ترین متفکرین هر دو حزب بهره می گرفت بر عهده داشت کسی نبود مگر سوپر عقاب حامی اسرائیل، آقای دنیس راس.

آقای دنیس راس، بنیان گذار فکرانباره آمریکائی- اسرائیلی و بسیار پرنفوذ انستیتوی واشنگتنبرای سیاست های خاور نزدیک (Washington Institute for Near East Policy)است که عناد آشکاری با حکومت ایران دارد. انستیتوی واشنگتن که اصلا با حمایت مالییکی از قویترین گروههای لابی اسرائیل یعنی ایپک (AIPAC) در دهه ١۹۸٠ شکل گرفت وظیفه طراحی و جهت دهی به سیاست خارجی آمریکا به منظور حمایت همه جانبه از منافع اسرائیل را بر عهده دارد. انستیتوی واشنگتن در کنار فکرانباره انستیتوی آمریکن اینترپرایز و شخص دنیس راس نقش عمده ای در طراحی و به اجراء درآوردن حمله به عراق را بازی کرددنیس راس از آنچنان موقعیتی برخوردار است کهسخنرانی معروف برک اوباما که چند ماه پیش در محل ایپک ایراد شد و تعجب بسیاری از آنالیست ها را تا آنجا برانگیخت که سخنان وی را در ارتباط با ایران و در جهت حمایت از اسرائیل را حتی از جورج بوش نیز تندتر دانستند، همین شخص نگاشته بود. نگرانی وقتی جدیتر می شود که جیم لوب تحلیلگر برجسته آمریکائی از دنیس راس به عنوان کسی یاد می کند که نهایتا اوباما را به جنگ با ایران رهنمون خواهد شد.

از سوی دیگر از زمانی که زمزمه انتخاب هیلاری کلینتون به سمت وزیر امورخارجه بلند شد کسانی که به شعار "تغییر" آقای اوباما دلبسته بودند، نگران و مردد چشم به تحولات آینده دوختند. در همان زمان من طی مقاله ای نوشتم: "حکومت آمریکا محتاج تفکر جدیدی است که نظام موجود را نه بر پایه حفظ و بقاء سیاستمداران (مآلا اتکا به منابع مالی لابی اسرائیل برای انتخاب شدن) بلکه منافع آمریکا شکل دهد. این به این معنا نیست که در یک فضای خیالی و ایده آلیستی تصور کنیم که ممکن است اسرائیل به کناری گذاشته شود بلکه کافی است که در چارچوب واقعیت ها ازنفوذ جریاناتی مانند ایپک (AIPAC) کاسته شده و کفه قدرت به سمت لابی های یهودی مانندJ Street که ضمن حمایت از اسرائیل مدافع صلح و آرامش در منطقه هستند، سنگین شود. انتخاب افرادی چون رم امانوئل، هیلاری کلینتون و یا دنیس راس نمی تواند چنین تحولی را در سیاست خارجی آمریکا شکل دهد. شعار "تغییر" آقای اوباما در صورتی که وی پست های کلیدی مانند وزارت امور خارجه، وزارت دفاع و مشاور امنیت ملی را در اختیار جریانات نزدیک به لابی اسرائیل قرار دهد، در حد شعار باقی خواهد ماند."

سیر حوادث بعدی نشان داد که حاکمیت آمریکا محتوائی متفاوت از برداشت عمومی از شعار "تغییر" را مدّ نظر دارد. در طول مبارزات انتخاباتی پر جوش و خروش برک اوباما در حالیکه میلیون ها تن در آمریکا و حتی در دیگر کشورهای جهان از طرح شعار اوباما به وجد آمده بودند هرگز از خود نپرسیدند که هر چند "تغییر" شرایط فعلی خوب و ضروری است اما ماهیت تغییری که شب و روز صحبت از آن می شود، چیست؟

انتخاب رم امانوئل به سمت ریاست کارکنان کاخ سفید و از آن مهمتر، هیلاری به سمت وزیر امورخارجه آمریکا برای بخشی از کسانی که دست اندر کار مسائل سیاسی هستند پاسخ به سئوال فوق را روشن کرد اما این هنوز پایان کار نبودنگران گننده ترین خبری که اخیرا انتشار یافت حاکی از آن است که وزیر امورخارجه آمریکا خانم هیلاری کلینتون بزودی مشاور ارشد خود در "امور خاورمیانه و ایران" را به جهان معرفی می کند، دنیس راس!

به این ترتیب بنحوی طنزآلود، اضطراب از اینکه یکی از این دو نفر سکان سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه را بدست گیرد و سیاست های یکجانبه گرایانه قبلی در ارتباط با حمایت اسرائیل را ادامه دهد برطرف شد، چرا که اینک هر دو نفر باهم در بالاترین سطح، مسئول سیاست های آمریکا در امور خاورمیانه و ایران شده اند! آیا این تصوری بدبینانه است اگر چون جیم لوب معتقد باشیم که با توجه به نقشه راه طراحی شده توسط دنیس راس شعار مذاکره با ایران تنها به قصد به شکست رساندن مذاکرات و آماده کردن جهان برای حمله به ایران طراحی شده است؟

آیا هنوز هم می توان امیدوار بود که رابطه نه جنگ و نه صلح ایران و آمریکا به صلح و آشتی منجر شود چیزی که از منظر یک عقل سلیم ضرورتی است اجتناب ناپذیر و یا باید منتظر داغ شدن دوباره تنور اختلافات دو طرف و تشدید یک وضعیت سخت ناپایدار بود؟ وضعیتی که وقوع یک جرقه در آن می تواند جهان را دچار امواج یک جنگ و آشوب مهیب کند. 

شهیر شهیدثالث

No comments: