Sunday, November 22, 2009

هشدار نسبت به تکرار مجدد ماجرای سعید امامی یک شاهد عینی از حضور سعید مرتضوی با لباس زندان در بند 209 خبر داده است

آذر 88

هشدار نسبت به تکرار مجدد ماجرای سعید امامی


نوروز: یک نام بر پیشانی فجایعی که طی یک دهه گذشته در ایران رخ داده است، به چشم میخورد. این نام البته از آن دو نفر است: معاون وزیر اطلاعات در دوره فلاحیان و دیگری دادستان تهران؛ سعید امامی و سعید مرتضوی!

شباهت این دو، تنها در نام آنها نیست، در جنایاتی که در حق ملت و کشور ایران مرتکب شده اند نیز هست.

برای شمارش فجایع این دو باید تاریخ دو دهه اخیر را به دقت خواند و مو به مو از جنایاتشان نام برد که در این فضا نمی گنجد و از حوصله این بحث خارج است، اما شاید تنها چند نمونه از فجایعی که این دو سعید آفریدند که ذهن ها به خوبی آنها را به خاطر دارد برای مثال کافی باشد، یکی بمبگذاری در حرم امام رضا (ع) در روز عاشورای حسینی در 30 خرداد 1373، سازماندهی ترورهای خارج از کشور در دوره وزارت فلاحیان در اطلاعات یا فاجعه قتل های زنجیره ای که این روزها مصادف است با سالگرد سلاخی وحشیانه مرحوم فروهرها و همینطور قتل زهرا کاظمی و فاجعه کهریزک نام این دو سعید را برای همیشه در ذهن ملت ایران حک کرده است.

گرچه اولین سعید نامی آشنا برای مردم نبود و تنها زمانی شهره خاص و عام شد که سر از زندان درآورد و کمی بعد خبر "سرکشیدن داروی نظافت" و مرگ او در بحبوحه پرونده قتل های زنجیره ای رازهای بسیاری را در خاک مدفون کرد تا بخش مهمی از تاریخ امنیتی - اطلاعاتی کشور و نام عاملان و آمران قتل های وحشیانه زنجیره ای همچنان در پرده بماند...؛ اما با سعید دوم برخلاف همنام او، همه از همان ابتدای مسئولیتش بخوبی آشنا شدند.

هرچه سعید امامی به واسطه شغلی که داشت، نامش در جنایاتی که خلق میکرد، مخفی می ماند، اما ولع قدرت و شهرت سبب شده بود تا با سعید مرتضوی - از همان سالها که همنام او در خفا به نام "حفظ امنیت ایران" علیه شهروندان و ایرانیان جنایت می کرد- همه آشنا شوند و نام او را به خاطر بسپارند.

این دو سعید اما شباهت دیگری نیز احتمالا خواهند داشت که بسیاری را نگران کرده است: عاقبت کار آنها!

***

با برگزاری انتخابات ایران و فجایعی که پس از آن به بار آمد، به خصوص افشای آنچه در بازداشتگاه مخوف کهریزک رخ داد، نام سعید مرتضوی دوباره برسر زبان ها افتاد.

گرچه در ده سال گذشته نام او در کنار عناوینی همچون "جلاد مطبوعات" و "قاتل زهرا کاظمی" در میان مردم همواره مطرح بود، اما اینبار عنوان "متهم اصلی پرونده کهریزک" را دوستان و همفکران سعید مرتضوی به او اعطا کردند و بازی آخر دادستان تهران از همینجا آغاز شد.

سعید مرتضوی که در تمام این سالها – حتی در سال 83 و پس از انتشار گزارش هیات منتخب رییس جمهور وقت مبنی بر دست داشتن او در قتل زهرا کاظمی- هرگز خود را ملزم به پاسخ و توضیح ندیده بود، با شدت گرفتن زمزمه نام خود تحت عنوان "متهم کهریزک" تلاش گسترده ای را آغاز کرد تا طبق روال این سالها از قانون فرار کند؛ اما اینبار نتوانست.

دادستان تهران که با 42 سال سن، هفت سال بر این مسند تکیه زده بود، در تاریخ هشتم شهریورماه 1388 رسما اختیارات خود را از دست داد و از مقام خود عزل شد. گرچه در ظاهر "معاونت دادستان کل کشور" صندلی جدید مرتضوی شد، اما این فقط ظاهر قضیه بود؛ بسیاری آن را خلع ید و راندن او از عرصه مدیریت قضایای پس از انتخابات تحلیل کردند. حقوقدانان نیز تصریج داشتند که براساس قانون، معاونت دادستان کل، در عمل از اختیارات و نقش دادستان تهران برخوردار نیست.

آخرین بار چه کسی سعید مرتضوی را دید؟!
پایان سعید مرتضوی اما بدینجا ختم نشده است. آخرین حضور رسمی دادستان معزول تهران در محافل رسمی به مراسم تودیع او بازمیگردد. یعنی در روز چهاردهم شهریورماه که شرح مبسوطی از خدمات خود در طول دوران خدمت ارائه داد و اعلام کرد که حاضر است تجربیاتش را در اختیار دادستان جدید قرار دهد.

پس از آن سعید مرتضوی تنها دو حضور"مجازی" داشته است! اولی، مصاحبه با یکی از سایت های نزدیک به دولت در تاریخ دوازدهم مهرماه است - علیرغم اینکه قرار بود مشروح این گفتگو بعدا منتشر شود اما تاکنون این اتفاق نیافتاده- و دومی به یکروز بعد از انتشار این مصاحبه برمیگردد که جوابیه بلندبالایی در واکنش به اظهارات اصولگرایانی که او را متهم به سرپیچی از دستو رهبری در تعطیلی کهریزک میکردند، در سایت بولتن منتشر ساخت.

از آن تاریخ تاکنون، یعنی از سیزدهم مهرماه تا امروز هیچ خبری از دادستان معزول تهران نیست! او در هیچ محفل رسمی حضور پیدا نکرده و هیچ خبر و اظهارنظر رسمی و غیررسمی از او منتشر نشده است.

اگر ده سال قبل اصرار سیدمحمدخاتمی، رییس جمهور وقت منجر به پیگیری ماجرای قتل های زنجیره ای و برملا شدن نام و نقش سعید امامی شد، امروز فشار رسانه ها و افکار عمومی از یکسو و کشته شدن فرزند یکی از اصولگرایان صاحب نام در زندان کهریزک از سوی دیگر، کودتاگران را ناگزیر از سوزاندن یکی (یا بیشتر) از مهره های خدوم! خود کرده است.

ده سال پیش، نام سعید امامی به عنوان متهم قتل های زنجیره ای، با انتشار خبر "سرکشیدن داروی نظافت" و خودکشی او رسانه ها را فراگرفت. تا پیش از آن افکار عمومی حتی از بازداشت فردی به نام سعید امامی هم مطلع نبود.

در روزهای اخیر غیبت مرتضوی و بیخبری از او نگرانی ها از همسانی سرنوشت او با همنام خود سعید امامی را در ذهن متبادر می کند.

این ترس در مورد سعید مرتضوی نیز قوت گرفته که مبادا در یکی از این روزها، در حالی که افکار عمومی پس از افشای خبر مرگ پزشک وظیفه کهریزک بار دیگر نسبت به این موضوع ملتهب شده و در انتظار معرفی و محاکمه متهمان جنایات کهریزک است، پس از مدتها بیخبری از معاون دادستان کل کشور، ناگهان خبر خودکشی او در رسانه ها منتشر شود!

پیش از این خبرهایی مبنی بر احضار مرتضوی و بازجویی از او منتشر شده بود، اما پرده نشینی این روزهای مرتضوی، باعث شده که گمانه زنی ها در مورد شباهت سرنوشت این مهره سوخته با سعید امامی شدت یابد.

به گزارش نوروز، این نگرانی ها با اظهارات یک شاهد عینی مبنی بر حضور مرتضوی با لباس زندان در اوین، قوت یافته است.

این شاهد عینی اطمینان دارد که مرتضوی را در بند 209 زندان اوین دیده است. برخی دیگر از آزادشدگان نیز میگویند که در بازجویی ها از بازجوی خود شنیده اند که مرتضوی نیز در بند209 است.

اگر اظهارات بازجویان که اصولا نباید به آنها استناد کرد را کنار بگذاریم، در صورت درست بودن اظهارات این شاهد عینی که به تازگی از زندان اوین آزاد شده است، جای این سئوال باقی است که چرا مسئولان امر قضا در صورتی که سعید مرتضوی را بازداشت و به زندان انداخته اند، این موضوع را از مردم پنهان نگاه داشته اند؟! اگر مرتضوی مجرم است و در بند، چرا نباید به مردم معرفی شود؟

اگر هم اظهارات این فرد براساس خطای دید او از زیر چشمبند بیان می شود، چرا پس از گذشت چند ماه هنوز مراجع رسمی حتی یکنفر را به عنوان متهم محرز این پرونده معرفی نمی کنند؟ و چرا بعد از چندماه و تعویق پنج باره، گزارش کمیته ویژه مجلس درخصوص جنایات کهریزک در صحن علنی قرائت نمیشود و به اطلاع مردم نمیرسد؟

آنچه این شاهد عینی بر آن اصرار دارد، چه درست باشد، چه نباشد، رافع وظیفه مسئولان قضایی در معرفی و محاکمه متهمان پرونده کهریزک نیست و با این روند افکار عمومی حق دارد نگران این موضوع باشد که پرونده جنایات کهریزک نیز به سرنوشت قتل های زنجیره ای دچار شود.

Tuesday, July 14, 2009

به سهم خودم از" احمدی نژاد" متشکرم...

به سهم خودم از" احمدی نژاد" متشکرم...

بابت متحد کردن همه ما!
باید باور کنیم گاهی عدو واقعا سبب خیر میشود.

یادم می آید قبل از انتخابات جمعمان پاره پاره بود. از هم بدمان می آمد. یکی می گفت باید رضا پهلوی برگردد. یکی می گفت چاره کار نهضت آزادی است. یکی می گفت حزب مشارکت بهترین گزینه است. دیگری می گفت همه تان خفه, مریم رجوی باید بیاید بشود رئیس جمهور. آن یکی داد می زد حزب فقط حزب کمونیست کارگری. آن یکی می گفت حکومت عدل علی اما به صورت واقعی اش(! ). آن یکی می گفت شهرام همایون و گروه ماهستم اش را عشق است. آن یکی عاشق هخا بود و برای رقص با او در میدان آزادی نوبت گرفته بود. هر کداممان در وبلاگ از کسی تعریف می کردیم نظرخواهیمان پر می شد از فحش آن دیگری...
مجید مجیدی حرفی در تعریف دولت می زد داد همه مان را در می آورد.
سید مهدی شجاعی داستانی مذهبی می نوشت کلی نفرینش می کردیم.
شطحیات احمد عزیزی حالمان را بد می کرد.
آن بازیگر یا روزنامه نگار یا مجسمه ساز یا نقاش یا... از دست شهردار یا هر ارگان دولتی جایزه می گرفت دلگیر می شدیم و او را نان به نرخ روز خور و قلم به مزد خطاب می کردیم.
درگیری های میان خودمان تمام این سی سال ادامه داشت و همه مان می دانستیم با پاره پاره بودنمان راه به جایی نمی بریم.
اما این انتخابات و تقلب و رفتاری که احمدی نژاد و یارانش در پیش گرفتند کاری کرد که همه مان با هم در اعتراض متحد شویم.
اگر مجید مجیدی نامه ای اعتراضی مینویسد همه مان قربان صدقه اش می رویم. کارگردان یا بازیگر یا هنرمند یا روزنامه نگار یا... مطلبی در اعتراض به تقلب می نویسد همه مان برایش هورا می کشیم. دستبند سبز احمد عزیزی روی تخت بیمارستان در حالت نیمه بیهوشی اشک شوق به چشمانمان می آورد.
قالیباف,شهرداری که در انتخابات قبلی به او رای نداده بودیم , وقتی می گوید تعداد شما 3 در راهپیمایی میلیون بود, برایش غش می کنیم.
لاریجانی که نه در کسوت ریاست صدا و سیما و نه در ریاست مجلس دوستش نداشتیم, تا میگوید باید به حمله به کوی دانشگاه رسیدگی شود با خوشحالی همه جا آن را تیتر میکنیم.
ابراهیم یزدی از لزوم تشکیل جبهه فراگیر می گوید, دلمان می خواهد بپریم و موهای سفیدش را ببوسیم.
محسن رضایی را که قبلا صرفا یک سپاهی می دیدیم, وقتی در مناظره با خونسردی پته احمدی نژاد را روی آب می ریزد بزرگترین جنتلمن تاریخ لقب می دهیم
وقتی می بینیم کروبی به جای اینکه فقط سنگ خودش را به سینه بزند مردانه در کنار موسوی باقی می ماند.تحسینش می کنیم.
اصلا خود موسوی و خاتمی را که بعضی ها آنها را ترسو خطاب می کردند, می بینیم در همه مراحل همراه با مردم هستند.به آنها و به رایمان می بالیم.

همه مان در تظاهرات شرکت می کنیم. همه نگران هم هستیم و وقتی گاز اشک آور می زنند به هم ماسک و آب تعارف می کنیم. در خانه و مغازه هایمان را به روی هم باز می گذاریم تا معترض ها نجات پیداکنند, بدون اینکه از عقیده و مسلک هم بپرسیم.
وقتی کسی زخمی, و یا کشته می شود همه با هم اشک می ریزیم.
همه یک صدا خواهان آزادی زندانیان سیاسی اخیر هستیم.
همه با هم می خواهیم احمدی نژاد برود... بعدا یه جوری با هم کنار می آییم.
چه کسی جز او می توانست اینطور ما را متحد کند؟


Friday, June 19, 2009

خيانت در امانت , دروغ گفتن و ترياكي بودن آيا خامنه اي لياقت رهبري را دارد? .

خيانت در امانت , دروغ گفتن و ترياكي بودن آيا خامنه اي لياقت رهبري را دارد? .
با توجه به اين اگر خبرگان اقدام به خلع اقاي خامنه اي نكند اين نظام اصلاح شدني نيست بهتر است تا كل رژيم را عوض شود

Saturday, June 13, 2009

راي دکتر احمدي نژاد فاش شد! واقعی100% _________________

راي دکتر احمدي نژاد فاش شد! واقعی100%

__________________
**ادب مرد به ز دولت اوست**


اطلاعیه تظاهرات لوس انجلس فردا در مقابل فدرال بيلدينگ وست وود روز يكشنبه ساعت 5 بعد ازظهر لطفا پلاكارد و پرچم هم با خود بياوريد

اطلاعیه تظاهرات لوس انجلس فردا در مقابل فدرال بيلدينگ وست وود
روز يكشنبه ساعت11am
لطفا پلاكارد و پرچم هم با خود بياوريد.
Be there

Sunday, May 31, 2009

زیباکلام: نگاه احمدی‌نژاد به دنیا همان نگاه زنگ زده حزب توده است

زیباکلام: نگاه احمدی‌نژاد به دنیا همان نگاه زنگ زده حزب توده است


صادق زیباکلام گفت: «نگاه احمدی‌نژاد به دنیا همان نگاه زنگ‌زده حزب توده است که نه تنها معتقداست بین ما و جهان غرب تضاد وجود دارد بلکه از مارکسیست‌های 20 و 40 هم جلوتر رفته و معتقد است اساساً یک نبرد تاریخی بین ما و نظام سلطه برقرار است». 

وی که به عنوان حامی موسوی در جمع جوانان عضو ستاد ملی حامیان خاتمی (ستاد 88) سخن می‌گفت با اعلام این مطلب افزود: «سبک و سیاق مدیریتی احمدی‌نژاد یک تحول منفی بوده است چرا که در دولتهای گذشته چیزی به نام هیأت دولت وجود داشت که درباره هر لایحه‌ای ساعت‌ها بحث می‌کردند و سپس تصمیم می‌گرفتند اما در این دوره سبک و سیاق مدیریتی احمدی نژاد یاد‌آور رضا‌شاه و محمدرضا پهلوی است چرا که در آن دولت‌ها هم چیزی به نام شور و مشورت وجود نداشت و اعلی‌حضرت می‌گفتند و مسئولین اجرا می‌کردند». 

وی با یاد آوری دوران بعد از کودتای 28 مرداد گفت: «از این تاریخ به بعد که شاه منظماً به سمت دیکتاتوری می‌رود مشاهده می‌کنیم که در مسائل بدیهی هم مجلس هیچکدام از وزرا را استیضاح نمی‌کند، زیرا وزرا، وزرای اعلی‌حضرت بوده و اگر مورد استیضاح مجلس قرار می‌گرفتند در حقیقت به اعلا حضرت اهانت شده بود که در این دولت نیز ما شاهد چنین وضعیتی هستیم». 

زیبا کلام در ادامه صحبتهایش در ستاد 88 منطقه 4 گفت: «فکر نمی‌کنم نیازی باشد بیان کنم که به لحاظ مدیریتی چه بر سر ایران آمده و دولت با 200-300 میلیارد دلار چه کرده است و برای مدیرا ن چقدر شان و منزلت قائل است؟ حتی در عرصه بین‌الملل هم نیاز به تخصص نیست تا بفهمیم چه بر سر ایران آمده است». 

وی افزود: «اگر گفته شود چرا با وجود همه این ضعف‌ها اینچنین از احمدی نژاد حمایت می‌شود باید بگویم که به عقیده من جدا از مسائل سیاسی و اقتصادی نگاه ایدئولوژیک محمود احمدی نژاد به کائنات و جهان هستی است که باعث این حمایت‌های کورکورانه شده است». 

این استاد دانشگاه تهران در تشریح این نگاه ایدئولوژیک گفت: «بعد از شهریور 1320 باوری در ایران شکل گرفت که جهان به دو گروه و اردوگاه تقسیم شده است، یک گروه سرمایه‌دارکه در رأس آن آمریکا قرار داشت و دوم کشورهای پیرامونی و در حال توسعه که این تفکر تعداد زیادی از ایرانیان را متأثر کرد که مارکسیست‌ها از این تفکر ملهم بودند. این دیدگاه دو دهه است که منسوخ شده اما در ایران همچنان باقی است و متاسفانه تفکرات قدیم هنوز در ایران وجود دارد که احمدی‌نژاد این تفکر را احیا کرد و نگاهش نگاه زنگ‌زده حزب توده است که نه تنها معتقداست بین ما و جهان غرب تضادی وجود دارد بلکه از مارکسیست‌های 20 و 40 هم جلوتر رفته و معتقد است اساساً یک نبرد تاریخی بین ما و نظام سلطه وجود داشته و ما و شما هم پرچم‌داران آن هستیم و این تأسف‌بار است. نگاه احمدی نژاد به انرژی هسته‌ای، به آمریکا و به هلوکاست بر اساس این فرایند است». 

Wednesday, May 27, 2009

تحلیلگر امنیتی اسرائیلی: دشمن دشمن من، دوست من است

تحلیلگر امنیتی اسرائیلی: دشمن دشمن من، دوست من است

آزمایش موشک سجیل از سوی ایران با واکنش گسترده رسانه های اسراییلی مواجه شد. آنها آزمایش این موشک را تهدیدی تازه از سوی ایران برای اسراییل خوانده اند، هر چند مقامات ایران می گویند تنها در فکر تقویت توان دفاعی خود هستند.

مناقشه لفظی بین ایران و اسراییل سبب شده است تا کتاب تازه رونن برگمن، خبرنگار اسراییلی با عنوان "نقطه بدون بازگشت" در صدر کتابهای پرفروش اسراییل قرار گیرد.

آقای برگمن خبرنگار ارشد اطلاعاتی و امنیتی روزنامه یدیعوت آهارونوت، پرتیراژترین روزنامه اسراییل است و در این کتاب به گوشه هایی از جدال دستگاه های امنیتی کشورش با سرویسهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی و تلاش برای نافرجام گذاشتن برنامه اتمی ایران می پردازد. گفتگو با رونن برگمن را در زیر می خوانید:


چیزی که کمتر در کتاب شما بدان اشاره شده، عملیات مخفی ای است که گفته می شود اسراییل در امور غیر هسته ای ایران انجام می دهد، به عنوان مثال اگر بخواهم دو موردش را که رسانه ای شده ذکر کنم، یکی خبری است که بی بی سی در سپتامبر 2006 منتشر کرد پیرامون آموزش پیشمرگه های کرد در کردستان عراق توسط نیروهای اسراییلی که خیلی ها گفتند این پیشمرگه ها ممکن است با پژاک ارتباط داشته باشند. مورد دیگری که در زمان خودش خیلی رسانه ای شد، ملاقاتهای متعددی بود که مایکل لدین از موسسه آمریکن انترپرایز در آمریکا با رهبران اقوام ایرانی از جمله با رهبران قبایل بلوچ داشت که با فاصله خیلی کمی، کمتر از سه ماه، ما شاهد این بودیم که فعالیتهای مسلحانه در بلوچستان اوج گرفت و تبدیل به یک تهدید امنیتی مهم برای ایران شد.

رونن برگمن: با اجازه شما، من از سوال دوم شروع می کنم. عملکرد آقای لدین در قبال ایران شدیدا مورد مخالفت سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) است و اگر کتاب "کانون توفان" نوشته جورج تنت، رییس پیشین سیا را بخوانید، می بینید که سیا برای متوقف کردن آقای لدین زیاد تلاش کرده است.

از این گذشته، این موضوع به سیا مربوط می شود و حال آن که مصاحبه ما درباره اسراییل است.

من به عنوان یک شهروند اسراییلی که ملزم به رعایت مقررات دستگاه سانسور اسراییل برای انتشار اسرار هستم، فقط می توانم بخشهایی از عملیات نظامی اسراییل را فاش کنم. اما می توانم بگویم که عموما بخشی از شیوه کار دستگاه های اطلاعاتی اسراییل این است که دشمن دشمن من، دوست من است. برای همین اسراییل از گروه هایی که در راه مبارزه با دشمنانش منافع مشترکی دارند، حمایت می کند.

ایران تنها کشور جهان است که خواهان نابودی اسراییل است. من از اسراییل دفاع نمی کنم، فقط حقایق را می گویم. این مساله تنها به محمود احمدی نژاد محدود نمی شود.

اگر دیدگاه های مقامات عالیرتبه ایران را که اکنون میانه رو تلقی می شوند، بررسی کنید، مثلا اکبر هاشمی رفسنجانی یا حتی محمد خاتمی، می بینید که در طول این سالها جملاتی گفته اند که اولا از حملات انتحاری علیه شهروندان اسراییلی حمایت می کند و ثانیا از تروریسم علیه اهداف اسراییلی و نابودی کشور اسراییل پشتیبانی می کند.

بنابراین از نقطه نظر اسراییل، مبارزه با ارتش و تشکیلات امنیتی ایران، مبارزه با دشمن است و دشمنه دشمن من، دوست من تلقی می شود.

خب عین همین استدلال را ایران می تواند در مقابل اسراییل مطرح کند؟

برگمن: این حرف درست است، ولی حرف من این است که ایرانی ها موجودیت اسراییل را به رسمیت نمی شناسند. مقامات ایران می گویند ما داریم به نیروهای منطقه کمک می کنیم که از نظر آنها مشروع است و من این مساله را درک می کنم، ولی این نیروها مانند حزب الله، حماس و جهاد اسلامی، همه نیروهایی هستند که ایران داوطلبانه و با افتخار می گوید از آنها حمایت می کند.

این نیروها و ایران این واقعیت را که اسراییل وجود دارد، نمی پذیرند. آنها قبول نمی کنند که یک کشور یهودی، اسراییلی، صهیونیستی در خاورمیانه وجود داشته باشد. مبنای این واقعیت را نمی پذیرند و به چالش می کشند.

چیزهایی که به آن اشاره می کنید، بحثهایی است عمدتا در حوزه ایدئولوژی، اگر بخواهیم وارد بحث ایدئولوژی بشویم، طرف شما هم نگاه خیلی مثبتی به ایران و جهان اسلام ندارد. اما اگر بحث را به میدان عمل برگردانیم، آنچه اسراییل در قبال ایران انجام می دهد، می تواند با آنچه به گفته شما ایران در قبال اسراییل انجام می دهد، تفاوت چندانی نداشته باشد.

برگمن: اصلا اینطور نیست. کلمات مرگبارند. ما این مساله را در مورد آلمان و اسامه بن لادن تجربه کردیم و داریم در مورد ایران نیز تجربه می کنیم.

مردم می گویند "این حرفها همه لفاظی است، رییس جمهوری ایران دیوانه است، اینها رجز خوانی است" و نباید به این حرفها اعتنا کرد. اینها رجزخوانی نیست. وقتی به بمبگذاران انتحاری بمب و پول می دهید تا سوار اتوبوس شوند و خود را جلوی زنان و کودکان اسراییلی منفجر کنند، این رجزخوانی نیست. خون، خون است.

وقتی اسراییل علیه دستگاه اطلاعاتی یا برنامه اتمی ایران عمل می کند، نه علیه غیرنظامیان ایرانی، اینها همه اقداماتی علیه کشوری است که خواهان نابودی اسراییل است و در این راه تلاش می کند.

شما در کتاب خود تا آنجا پیش رفته اید که ایران را به همکاری با عوامل القاعده متهم کرده اید، ولی ما می دانیم ایران حکومتی شیعی است و القاعده تشکیلاتی وهابی و سلفی است و با توجه به سابقه دیرینه اختلاف شیعیان و سلفی ها، آیا فکر نمی کنید دارید خوانندگان خود را فریب می دهید؟

برگمن: اگر ایران به القاعده کمک نمی کند، پس چرا به پسر اسامه، سعید بن لادن، پناه داده است؟ چرا ایران به القاعده در مراحل آغازین شکل گیری این تشکیلات یاری رساند؟ شواهد فراوانی در این مورد وجود دارد.

نمی خواهم وارد اختلافات شیعه و سنی شوم، اما ایران و القاعده در خلال دهه 1990 میلادی همکاری کردند. ایران به فراریان القاعده بعد از یازدهم سپتامبر پناه داد. در ضمن اگر می گویید اختلاف شیعه و سنی مانع از کمک ایران به القاعده می شود، چرا ایران به حماس کمک می کند که سنی است؟ جهاد اسلامی هم سنی است.

نکته دیگر این است که در کتابم شواهد گسترده ای درباره ارتباط ایران با القاعده ارائه شده و به علاوه شواهد زیادی هم هست که می دانم بزودی در جریان دادرسی هایی در آمریکا و جاهای دیگر (علیه ایران) افشا خواهد شد.

در مورد این که گفتید ایران به پسر اسامه بن لادن پناه داده، ایران تلویحا گفته است که مایل است عوامل بازداشت شده القاعده را با نیروهای سازمان مجاهدین خلق مبادله کند، اما آمریکا این خواست را رد کرده است.

برگمن: ایران دارد به افرادی پناه می دهد که در صدر فهرست افراد تحت تعقیب اف بی آی هستند. پس ایران دارد به القاعده کمک می کند. این نکته که ایران حاضر است سر این افراد معامله کند، نشان می دهد که ایران به هر حال دارد کمک می کند و پیشنهاد ایران پیشنهادی بود که ایرانی ها می دانستند آمریکا قبول نخواهد کرد.

در کتاب شما، به نظر می رسد تلاشی تعمدی صورت گرفته تا ایران را تهدید عظیمی برای آمریکا ترسیم کند. برخی ها در ایالات متحده بطور فزاینده می گویند هدف شما و بسیاری از تحلیلگران اسراییلی این است که نگرانی های خود از ایران را به آمریکا منتقل کنند. پاسخ شما به این نقد چیست؟

برگمن: بیایید تبلیغات اسراییل و منافعش برای تشدید اصطکاک بین ایران و آمریکا را نادیده بگیریم. من می گویم بروید با عالیترین مقامات وزارت خارجه، وزارت دفاع، دستگاه های اطلاعاتی و چهره های سیاسی آمریکا صحبت کنید. خواهید دید که همه آنها ایران را تهدیدی برای منافع ملی آمریکا می دانند.

حتی اگر از آدمهایی که در دولت باراک اوباما هستند و صلح طلب، میانه رو و چپگرا به نظر می آیند، بپرسید، همه خواهند گفت که مدارک فراوانی هست دال بر این که ایران تهدیدی مستقیم برای منافع ملی آمریکاست. در ضمن این را هم بگویم که من قویا موافق پیشنهاد گفتگوی باراک اوباما و هیلاری کلینتون با ایران هستم.

ایران سفارت آمریکا در بیروت را منفجر کرده است. عماد مغنیه که برای دستگاه های اطلاعاتی ایران کار می کرد و فرمانده ارشد عملیات نظامی حزب الله بود، بعد از اسامه بن لادن دومین فرد در فهرست افراد تحت تعقیب آمریکا بود.

آمریکا خرده حساب دیرینه ای با ایران دارد که ربطی به اسراییل ندارد و این خرده حساب باید بین آمریکا و ایران تسویه شود.

Tuesday, May 26, 2009

نقش "آریل شارون" در تأسیس حزب الله لبنان


نقش "آریل شارون" در تأسیس حزب الله لبنان

جهان
پايگاه اينترنتي روزنامه السياسه کويت در معرفي اين کتاب "ضد حزب اللهی" مي‌نويسد: مولف در اين کتاب تاريخچه تاسيس حزب الله لبنان را مفصلا بررسي مي کند. 

این کتاب همچنین درباره موسسان اين حزب و علل انشعاب آن از جنبش امل لبنان مي نويسد و اينکه طرف‌هاي پشتيبان و حامي تاسيس اين حزب چه کساني بودند. 
اهداف اشکار و پنهان تاسيس حزب الله نيز در این کتاب به رشته تحرير در آمده است.

اما مهمترين نکته اي که در اين کتاب وجود دارد این است که درباره نقش رژیم صهیونیستی و ايران در تاسيس اين حزب نوشته شده است. اين مسأله در وهله اول ضد و نقيض به نظر مي‌رسد و باورکردني نيست اما نوسنده برای اثبات ادعای خود اسناد و مدارک زیادی در اين زمينه ارائه کرده است.

"آريل شارون" نخست وزير پیشین رژیم صهونیستی و دشمن سرسخت مقاومت فلسطيني، در صفحه 584 خاطراتش (خاطرات آريل شارون ترجمه انطوان عبيد) با صراحت اعتراف مي کند به رهبران "اسرائيل" پيشنهاد کرد شيعيان لبنان به عنوان يک اقدام سمبليک مسلح شوند زيرا آنها نيز با سازمان آزاديبخش فلسطين و "ياسر عرفات" مشکلاتي دارند. "شارون" بدون ورود به هيچ جزئياتي مي نويسد: از ديرباز من هيچ وقت نديدم شيعيان دشمن "اسرائيل" باشند و اين حرفم به اين معني نيست که گروه سني لبنان دشمنٍ سرسخت "اسرائيل" است اما واقعيت ثابت اين است که دشمن واقعي ما در لبنان سازمانهاي تروريستي فلسطيني هستند.

السياسه در ادامه این دروغ پردازی خود افزود: مولف کتاب از فعاليت‌هاي تروريستي حزب الله، ريشه‌ها و شاخه هاي آن و اقدامات جنايتکارانه اش در بحرين، کويت، عراق و مناطق ديگر مي‌نويسد.

در ادامه معرفي اين کتاب چنین آمده است: مولف مي‌نويسد ايران در تأسيس حزب الله و حمايت مالي و تسليحاتي از آن نقش داشته و از جمله جناياتي که اين کتاب فاش مي‌کند جنايت انفجار در کشور کويت است که در يکي از روزهاي ماه رمضان سال 1985 نزديک يکي از مجتمع‌هاي تجاري اتفاق افتاد که دو کارگر بي‌گناه کشته شدند. همچنين کتاب از نقش حزب الله در بحرين و انفجارهاي عربستان سعودي در سال 1996 نوشته است. اين کتاب همچنين از نقش حزب الله پس از اشغال عراق از سوي آمريکا و هماهنگي ان با احزاب مذهبي و مشارکت در آموزش نيروهاي احزاب طائفه‌اي، تشکيل گروه‌هاي مرگ، عناصر شبه نظاميان سپاه بدر و ارتش المهدي پرده برداشت. همچنين از نقش آن در تعقيب فلسطيني‌ها در عراق، کشتار آنها و کوچاندن آنها نوشت.

السياسه ادعا کرد: در روزي که سرورانشان در تهران شعار آزادي قدس را سر مي دهند، مزدورانشان در عراق فلسطيني‌ها را تسويه فيزيکي مي کنند و آنها را از خانه هايشان کوچ مي دهند.

نويسنده کتاب مي‌افزايد: دشمني آشکار بين حزب الله و "اسرائيل" يک دروغ بي ارزش است زيرا حزب با استقبال صهيونيسم و حمايت "آريل شارون" تاسيس شد که در خاطراتش به آن اعتراف کرد. متأسفانه هنوز برخي از اعراب فريب شعارها و ادعاهاي اين حزب در جهاد بر ضد يهود را مي‌خورند در حالي که اين حزب تلاش مي‌کند طرح‌هاي ايران را در منطقه اجرا کند زيرا شاخه تخريبي ايران است و "حسن نصرالله" افتخار مي‌کند خدمتگذار مطيع (آيت الله) خامنه اي و پيرو ولايت فقيه است.

السياسه در پایان ادعاهای خود نوشت: بايد هر عرب و مسلماني که فريب شعارهاي حزب الله را خورده است اين کتاب را بخواند.

Tuesday, May 19, 2009

انسان های نئاندرتال 30000 سال پیش منقرض شدند. می دانید چگونه؟ ما انسان ها آن ها را خوردیم!

انسان های نئاندرتال 30000 سال پیش منقرض شدند. می دانید چگونه؟ ما انسان ها آن ها را خوردیم!

پس از سالها راز انقراض انسان های نئاندرتال توسط دانشمندان فسیل شناس رفته رفته برملا می شود. ما انسان ها آنها را شکار می کردیم و می خوردیم . رهبر گروهی که مطالعه این جریان را بر عهده داشته می گوید دیگر نباید این راز را پنهان نگاهداشت ما آدمخوار بودیم آنها را شکار می کردیم و به غار های خود می بردیم و سپس آن ها را می خوردیم. به همین هم بسنده نمی کردیم از جمجمه آن ها جام می ساختیم و دندان های آنها را وسیله زینت می کردیم. عجب داستانی است!




مطالعات نشان می دهد باید دوستان نئاندرتال با این ریخت و شمایل بوده باشند

Saturday, May 16, 2009

پرچمی با عمامه عمر و شمشیر ذوالفقار!

پرچمی با عمامه عمر و شمشیر ذوالفقار!

منابع آگاه عراقی فاش کردند که در جلسه اخیر کمیته ویژه پارلمان عراق برای طراحی پرچم جدید این کشور، نمایندگان شیعی و سنی هر کدام درخواست ویژه‌ای در مورد طرح جدید این پرچم داشتند. 

به گزارش شیعه آنلاین، این منابع آگاه در ادامه افزودند: در این جلسه نمایندگان شیعه خواستار قرار گرفتن شمشیر ذوالفقار حضرت علی(ع) در طرح پرچم جدید شدند. نمایندگان اهل سنت نیز خواستار قرار گرفتن عمامه عمر بن خطاب، خلیفه دوم خود در این پرچم شدند. نمایندگان "کرد" نیز خواستار قرار گرفتن چهره "مصطفی بارزانی" رهبر سابق "کردهای عراق" شدند. 

این منابع آگاه افزودند: کمیته ویژه طراحی پرچم جدید، برای به وجود نیامدن مشکل و راضی نگه داشتن هر سه طرف، تصمیم گرفته‌اند در پرچم جدید تصویری از "مصطفی بارزانی" را قرار دهند که در آن "عمامه عمر" بر سر داشته و "شمشیر ذوالفقار"در دست داشته باشد. 

در همین راستا "مفید جزایری" رئیس کمیته فرهنگی و اطلاع رسانی پارلمان عراق ابراز امیدواری کرد که پرچم جدید عراق هر چه سریع‌تر و پیش از پایان این دوره پارلمان عراق ثبت و رسمی شود. 

گفتنی است این چندمین باری است که پرچم عراق پس از سقوط رژیم سابق بعث و روی کار آمدن دولت جدید در این کشور تغییر می‌کند.
__________________

Friday, May 15, 2009

باید بر این بیداد، گریست....ستاره فيلم زاغه نشين ميليونر بي خانمان شد

 باید بر این بیداد، گریست....ستاره فيلم زاغه نشين ميليونر بي خانمان شد



خانه آذرالدين محمد اسماعيل، يكي از كودكاني كه در فيلم "زاغه نشين ميليونر" بازي كرده بود، توسط مقامات شهرداري مومباي تخريب شده است. گزارش ها حاكي است پليس قبل از آن كه او و خانواده اش را بيرون كند، با چوب بامبو به صورت او ضربه زده بود . 
مقامات مومباي ادعا مي كنند كه خانواده آذرالدين همراه با تقريبا 30 خانواده ديگر بدون اجازه زمين هاي دولتي را اشغال كرده بودند.
آذرالدين، نقش شخصيت اصلي فيلم را در زمان كودكي اش بازي كرده است. زاغه نشين ميليونر موفق به كسب 8 جايزه اسكار شد و بيش از 300 ميليون دلار در سراسر جهان فروش داشته است.
در ماه فوريه مقامات مومباي اعلام كردند براي كودكاني كه در اين فيلم بازي كرده اند و خانواده هايشان،خانه هاي جديدي فراهم خواهند كرد زيرا آنها هند را سربلند كرده اند.
تهيه كنندگان فيلم ، همانطور كه قول داده بودند، خرج تحصيل بازيگران كودك را تامين مي كنند اما از خانه هاي جديدي كه مقامات مومباي قول داده بودند خبري نيست.

بعد از تخريب خانه ها آذرالدين گفت: " ما بي خانمان شده ايم. ما هيچ جايي نداريم كه برويم."
آنها در نزديكي محله 'باندرا ايست' در مومباي، در كلبه اي كه خود با استفاده از ورقه هاي پلاستيك و چوب بامبو ساخته بودند، زندگي مي كردند.
آذرالدين گفت كه وقتي گروه تخريب به محل آمدند آنها خواب بودند و سپس يك رديف از چادر ها و كلبه هايشان را با بولدوزر خراب كردند.
خانواده ها مي گويند كه تخريب خانه هايشان بدون اطلاع قبلي انجام گرفت. 
شميم اسماعيل، مادر آذرالدين گفته است كه او نمي داند به سر خانواده اش چه خواهد آمد. 
او در گفتگويي با بي بي سي گفت: " خانه هاي ما را خراب كردند. به ما خانه ديگري نداده اند.مقامات قبلا گفته بودند كه به ما خانه هاي جديد مي دهند اما فكر نمي كنم ديگر اين اتفاق بيفتد."

Monday, May 11, 2009

Woman Dies After Using Jackhammer As Dildo

Woman Dies After Using Jackhammer As Dildo

ARNDALE, OK – Sheriff’s investigators have closed the unsettling case of a 49-year-old female construction worker found dead in her driveway after a neighbor witnessed her using a high-powered jackhammer to pleasure herself.

After a two-day investigation in which officials initially suspected foul play–Shirley Dent’s death on May 1 has now been ruled an accident “after severe internal distress induced by the machine was discovered,” Det.-Sgt. Karl Sprout of the Alpara County Sheriff’s Office said yesterday.

On May 1, a neighbor witnessed a naked Ms. Dent in her driveway “struggling to direct a jackhammer toward her mid-section.” The alarmed neighbor notified police after hearing ear-splitting moans of distress that carried over the raucous jackhammer. Authorities arrived at the scene to an unresponsive Ms. Dent, who was then transported to West Grenier Hospital where she was pronounced dead shortly thereafter.

The recently divorced Ms. Dent had been questioned by authorities three times over the past month after neighbors complained of her running a prostiution ring from her home. Records also show that Ms. Dent supplanted her income as the sole proprietor of a sex toy distributor.

Ms. Dent’s alleged extracurricular activities appear to be unrelated to her death. A neighbor who declined to be identified said, “She was a horny lady, especially after her husband moved out. My family could hear moans coming from her place all the time.”


Sunday, May 10, 2009

شپيگل: قربانيان نگونبخت فقر از نوع امريکايي!-گزارشی تلخ از وضعیت اقتصادی مردم امریکا

شپيگل: قربانيان نگونبخت فقر از نوع امريکايي!-گزارشی تلخ از وضعیت اقتصادی مردم امریکا

گابور اشتاين گارت - ترجمه؛ محمدعلي فيروزآبادي

وضعيت بانک هاي اطراف وال استريت خوب نيست و اين وضعيت شامل حال فروشندگان مواد مخدر هم مي شود. آنها در دوران خوش براي ثروتمندان امريکايي کوکائين و کراک مي فرستادند و حال در اين روزهاي ناخوش و کساد در «برادوي ميشن» نشسته اند يعني همان پناهگاه بي خانمان ها که يک سالن غذاخوري و يک کليساي کوچک هم دارد.

«آلوين» 47ساله يکي از ساکنان اين پناهگاه است. از مشتري هايش خبري نيست و بالطبع از پولي هم که در روزهاي خوش به جيب مي زد ديگر خبري نيست. اين مرد اهل لوئيزيانا ادعا مي کند به عنوان يک دلال متوسط پول خوبي درمي آورده اما حالا همه چيز وخيم و بحراني است؛ «خيلي مي ترسم.» 

او آپارتمان خود را تخليه کرده و سپس به اين قديمي ترين پناهگاه فقراي شهر پناه آورده است. عدم پرداخت بدهي ها در به اصطلاح صنايع مواد مخدر اشد مجازات يعني مرگ را به همراه دارد. البته آلوين در برادوي ميشن احساس امنيت مي کند حتي آن هنگام که در اين پناهگاه رختخوابي براي خوابيدن وجود ندارد. او مي گويد؛ «ديشب روي زمين جلوي منبر کليسا خوابيدم.»

اين افراد همچون ماهي هاي از آب بيرون افتاده با حالتي نااميد و رانده شده در ميشن مي نشينند و تمام شب را در انتظار لحظه يي هستند که کشيش مسوول پناهگاه براي توزيع لوازم خواب مي آيد و در حال حاضر همه مشکل شان به دست آوردن زيرانداز و رختخواب يا نيمکتي خالي است که بتوانند روي آن بخوابند.

«جيمز مک لين» از اين شکايت دارد که حمايت کنندگان مالي از پناهگاه در چنين وضعيتي يعني درست در زمان بحران، بودجه اين محل را حداقل 16 درصد کاهش داده اند. مک لين زماني پيش از آنکه به مديريت اين پناهگاه ارتقا يابد خود از جمله ساکنان آن بوده است و حال مسووليت تهيه بودجه و برخي امورات اينجا را در دست دارد. با اين همه او مي گويد؛ «ما با قدرت تمام از اين بحران خلاص خواهيم شد.» 

بحران اقتصادي در امريکا به بحراني اجتماعي تبديل شده است و اين حالت از زمان آن رکود عظيم در قرن گذشته ديگر سابقه يي نداشت. نه تنها بازارهاي بورس و قيمت سهام شرکت ها سقوط کرده بلکه اين سقوط ميليون ها انسان را نيز به همراه خود در اعماق باتلاق فقر فرو برده است.

فقر به عنوان پديده يي عمومي و جمعي بار ديگر بازگشته و در حدود 50 ميليون نفر بدون هرگونه بيمه درماني زندگي مي کنند و هر روز هم به تعداد آنها افزوده مي شود. 32 ميليون نفر با ارائه کوپن مواد غذايي تهيه مي کنند و 13 ميليون نفر هم بيکار هستند. تعداد بي خانمان ها نيز هر روز زيادتر مي شود زيرا رقم تخليه اجباري خانه ها بالاتر رفته است و اين رقم در ماه مارس نسبت به يک سال قبل افزايشي بالاي 45 درصد را نشان مي دهد. حتي در بهترين محله هاي شهر هم نشانه هايي از نگراني و شوک به چشم مي خورد. منطقه شيک و اعياني «ونيس بيچ» در نزديکي ساحل لس آنجلس خيابان هاي عريضي دارد اما ديگر نشانه يي از حرکت و رفت و آمد ماشين هاي اتاق دار و کاروان ها نيست و همه آنها در جاي خود پارک شده باقي مانده اند و ساکنان آن خود را نشان نمي دهند. بسياري از آنان پنجره هاي کاروان ها را با پاکت هاي مقوايي پوشانده اند تا باقيمانده وسايل شخصي خود را نجات دهند. اهالي اميدوارند شايد با نوعي هشدار پليسي بتوانند ماشين دزدها و ديگر خلافکاران را بترسانند.

اين بحران اقتصادي حتي در «جرج تاون» شيک و زيبا هم از خود آثاري بر جاي گذاشته است يعني در همان محله مسکوني تاريخي واشنگتن که اکثريت ساکنان آن را سياستمداران، لابيست ها و وکلاي دعاوي تشکيل مي دهند. هر کس که اشتباهاً درهاي ماشينش را قفل نکند به احتمال زياد صبح روز بعد بايد ميهمان ناخوانده يي را در ماشين از خواب بيدار کند. خانم «لئاندرا فريتاس» کارمند يکي از سفارتخانه هاي مقيم واشنگتن آن روز که در ماشين خود را گشود و زني با کيف دستي و گردنبند مرواريد را در آن ديد اصلاً بداخلاقي نکرد. آن زن از روي خجالت صورتش را پوشاند و مودبانه عذرخواهي کرد و با عجله از آن اتاق خواب موقت بيرون رفت.

روند پايان مدنيت اغلب با از دست دادن شغل آغاز مي شود. در حال حاضر شرکت هاي امريکايي با تبي جنون آميز حتي پرسنل قديمي خود را نيز اخراج مي کنند. نزديک به 690 هزار نفر در ماه مارس اعلام بيکاري کردند و اين رقم البته در فوريه 850 هزار و در ژانويه 510 هزار بود. تعداد بيکاران امريکا از زمان آغاز بحران اقتصادي در تابستان 2007 بالغ بر شش ميليون نفر مي شود. 

کمک هاي مالي دولت و بيمه بيکاري هم کمتر از آن است که اين عده بتوانند همچنان زندگي خود را به همين صورت ادامه دهند. تب مصرف گرايي در سال هاي گذشته حساب پس اندازهاي مردم عادي را غارت کرد و صندوق سهام طبقه متوسط هم به طور متوسط 40 درصد از ارزش خود را از دست داد. و به اين ترتيب است که حال افراد بيکارشده غالباً در خطر سقوط در ورطه فقر قرار گرفته اند. 

سياستمداران امريکا در اين ميان غالباً (مانند گذشته) ملاقات هايي را با بي خانمان ها در گاراژهاي کارخانجات در سيليکون والي ترتيب مي دهند. «ميشل اوباما» هم به تازگي با ديدار سرزده اش از «آشپزخانه ميريام» در واشنگتن موجب خوشحالي ساکنان آن پناهگاه شد. البته شوهرش باراک هم کوتاه زماني پيش از مراسم سوگند دستور رنگ آميزي يکي از اين پناهگاه ها را که در نزديکي محل کار جديدش قرار دارد، صادر کرد. اوباما مي گويد؛ «امريکايي خواهيم داشت که با رشد پايدار اقتصادي ايجاد شغل کند و درآمدها افزايش يابد و اين چشم انداز من از آينده اين کشور است.» اما ظاهراً اين بحران سخنان او را کمرنگ کرده است.

رئيس جمهور امريکا بايد درک کند که اين کشور چگونه در حال فروپاشي است. مشاغل ناپديد شده و درآمدها آب رفته اند و امروزه آينده امريکا از هر زمان ديگر مخاطره آميزتر به نظر مي آيد. فقر موجود در ميان طبقه سوم جامعه در حال حاضر کاملاً ملموس است و مراکز توزيع سوپ رايگان از پذيرش گرسنگان طفره مي روند و حتي پناهگاه ها و خوابگاه هاي موجود هم اغلب نمي توانند به طور کامل تقاضاها را جوابگو باشند.

کارخانه ها و شرکت هاي خصوصي هم توانايي پرداخت ماليات و کمک هاي اجتماعي را ندارند و آن دست و دلبازي ها درست زماني پايان مي گيرد که فقر گسترده و عمومي به امريکا بازگشته است. البته دولت هم در تشديد اين بحران نقش دارد. گرچه دولت واشنگتن آماده پرداخت پول اضافي است اما بسياري از نهاد هاي دولتي از بودجه هاي اجتماعي خود کاسته اند و يکي از دلايل آنها براي اين مساله اين است که نبايد مقروض شوند و طبق قانون موظف به صرفه جويي هستند.

مراکز توزيع سوپ مجاني در شهر نيويورک هم از اين رو چاره يي ندارند جز آنکه با مساله کاهش بودجه کنار بيايند و اين در حالي است که تقاضا و به عبارتي مراجعه کنندگان به آنها چند برابر شده اند. بر پايه اعلام مسوولان دولتي نيويورک در سال 2007 بالغ بر يک ميليون و 300 هزار نفر از غذاي مجاني استفاده کرده اند اما تنها در فاصله اکتبر تا نوامبر 2008 رقم اين نيازمندان ناگهان به سه ميليون نفر افزايش يافت. در حال حاضر مراکز توزيع سوپ مجاني مملو از مردم گرسنه است و يکي از اين پايگاه ها يعني کليساي آپوستل مقدس روزانه 1250 پرس غذا توزيع مي کند و به گفته «جوئل برگ» مدير اتحاديه اين مراکز در شهر نيويورک اين مقدار بسيار کم است؛ «مقدار اين غذا براي يک نفر کافي نيست و بسياري از افراد در حالي که شکم شان هنوز از گرسنگي قار و قور مي کند دوباره در صف مي ايستند.»

اما گرسنگي تنها مشکل اين مردم نيست. بسياري از کساني که در اين صف ها مي ايستند از داشتن هرگونه سرپناه محروم هستند. در ميان اين هزاران بي خانمان بسياري از خانواده ها هستند که به دليل عدم توانايي براي پرداخت اجاره خانه به مسافرخانه هاي ارزان قيمت نقل مکان کرده اند و جالب آنکه اين افراد قبلاً جزء طبقه متوسط به حساب مي آمدند.

مرکز تفريحي «کاستامسا موتوراين» در اورنج کانتي از جمله مراکز گران قيمتي است که در نزديکي لس آنجلس قرار دارد و بسياري از آن به عنوان يکي از نماد هاي رفاه در کاليفرنيا ياد مي کنند. اين مرکز علاوه بر يک زمين گلف زيبا يک مرکز خريد جديد دارد که غرفه هاي آن مخصوص بزرگ ترها و محل مخصوص بازي هاي آن ويژه کوچک ترها است.

اما در اين مسافرخانه هيچ چيز زيبايي وجود ندارد. درست در مقابل ورودي آن با اين تابلوي اخطار روبه رو مي شويم؛ ورود الکلي ها و گداها ممنوع است، روبه روي در اين متل يک خودروي پليس پارک کرده است. اهالي اتاق 108 اين مسافرخانه پشت پنجره نشسته اند و وسايل بازي آن مرکز تفريحي در دوران خوش را به ياد مي آورند. «سرجيو گالاردو» ساکن اين اتاق مي گويد فقط اتومبيل را با خودشان آورده اند و اکثر اسباب بازي هاي بچه ها را دور ريخته اند. او براي اين اتاق تقريباً 10 متري با آن آشپزخانه کوچک ماهي 870 دلار بايد بپردازد. در تاريک و روشن اتاق چهره پنج کودک او پيدا است؛ ريمون 13ساله، سرجيو 12ساله، آلينا 8ساله، جاکوب 5ساله و لاولي 3ساله. 

خانواده گالاردو از ماه نوامبر در اين متل زندگي مي کنند و البته پيش از آن سه اتاق بزرگ داشتند. سرجيوي 33ساله به عنوان يک کارگر ساختماني پول خوبي درمي آورد و همسرش از بچه ها نگهداري مي کرد. حال او بيکار شده و آن اتومبيل هم عملاً به کارشان نمي آيد. آنها مجبور شدند سگ شفر محبوب شان را نيز به سازمان حمايت از حيوانات بسپارند زيرا ورود سگ به اين متل ممنوع است. 

شايد تنها مزيت اين خانه جديد براي بچه ها آن بي شمار همبازي جديد باشد. يکي از سازمان هاي کمک رسان محلي تخمين مي زند در حال حاضر بيش از يک هزار خانواده در اورنج کانتي ساکن مسافرخانه ها هستند. شايد به همين خاطر است که بحران موجود در مرکز تفريحي کوستامساموتوراين چهره يي شادتر دارد. بچه ها چنان به بازي و شادي مشغولند که گويي در نزديکي ديسني لند زندگي مي کنند. 

با اين حال خانواده گالاردو به اين خاطر هم خوشحال هستند که مجبور نشدند به منطقه ساکرامنتو بروند. در آن منطقه و در نزديکي ريل راه آهن، شهري چادري بنا شده که پناهگاه فقيرترين فقيران است. البته اين کمپ از مدت ها پيش وجود داشت و قبلاً بيش از همه اين معتادان بودند که در آنجا زندگي مي کردند اما در حال حاضر قربانيان اين بحران اقتصادي هم به آنها اضافه شده اند. تعداد اينچنين شهرهاي چادري روز به روز در امريکا بيشتر مي شود، از فلوريدا در سواحل شرقي گرفته تا سياتل در سواحل غربي. جالب آنکه اين روزها اظهار همدردي با اين فقرا و چادرنشينان تبديل به حرفه يي سودآور شده است و همين چندي پيش بود که «اپرا وينفري» سوپراستار تلويزيوني امريکا در برنامه تلويزيوني خود از اين افراد گفت و توجهات زيادي را به خود جلب کرد.

تصاوير پخش شده از تلويزيون يادآور تصاوير کتاب هاي تاريخ است و گويي گذشته، بازگشته است. آن بزرگسالان با نگاه هاي تهي و بي اميد و کودکان بي خبر از همه جا در واقع شبيه به کاريکاتوري از آن روياي امريکايي است. جرم شناسي به نام پروفسور «جيمز آلن فاکس» که سال ها پيش در مورد بروز يک بحران بزهکاري هشدار داده بود، مي گويد؛ «آن کشور برخوردار از امکانات نامحدود امروزه عبارتي است که براي بسياري از مردم حکم يک جوک و شوخي را دارد.»

و البته آمار و ارقام هم اين گفته پروفسور را تاييد مي کند. امريکا آماده است تا بار ديگر تبديل به غرب وحشي شود. تنها همين ماه آوريل را مي توان ماه خونين تاريخ بزهکاري در امريکا عنوان کرد. يک هفته قبل از عيد پاک سه نفر به دست جواني 22ساله در پيتسبورگ به قتل رسيدند. درست در همان روز مردي 34ساله در واشنگتن پنج فرزندش را به ضرب گلوله کشت و سپس خود را حلق آويز کرد. يک روز قبل از آن مردي در بيرمنگام نيويورک 13 نفر را در يک مرکز خدمات اجتماعي به قتل رساند و بعد از آن خودکشي کرد. اين سلسله جنايت ها در ماه عيد پاک همچنان جريان داشت؛ مردي از اهالي شهر پرايسويل آلاباما قبل از خودکشي، همسر، خواهر، خواهرزاده 11ساله و تنها دختر 16ساله خود را به رگبار گلوله بست و از پاي درآورد. 

«باب هربرت » مفسر نشريه نيويورک تايمز با بدبيني کامل مي نويسد؛ «اين راه و روش و مسير امريکايي است.» او يادآوري مي کند از زمان حملات يازدهم سپتامبر 2001 تعداد 120 هزار امريکايي به دست هموطنان خود به قتل رسيده اند و اين رقم کشته شده 25 برابر بيشتر از تلفات امريکا در جنگ هاي افغانستان و عراق است.

اين افزايش قتل و جنايت در ماه هاي گذشته به عقيده بسياري از کارشناسان بايد با توجه به وضعيت فلاکت بار اقتصادي تجزيه و تحليل شود. «جک لواين » جرم شناس و استاد دانشگاه «نورث ايسترن» بوستون مي گويد؛ «من هرگز تا قبل از اين رقمي به اين بزرگي از جنايت آن هم در خلال زماني کوتاه سراغ ندارم.»

يک بار ديگر در امريکا نسلي سر برمي آورد که مشاهدات روزمره اش در خشونت و نااميدي خلاصه مي شود. فقراي جديد امريکا اغلب از توان لازم براي تحصيل هم برخوردار نيستند. کسي که خانه يي ندارد يا در متل زندگي مي کند، به ندرت مي تواند تکاليف مدرسه را انجام دهد و اصلاً سر کلاس درس حاضر شود.

«روندا هاراميس» مسووليت بخش مراقبت از دانش آموزان در مرکز مردم نهاد «ماري بتان» را بر عهده دارد. در طول يک روز 18 تماس تلفني با وي گرفته شد که از وي در مورد روش انجام تکاليف و حضور در کلاس با توجه به بي خانماني مي پرسيدند. خانم هاراميس و همکارانش البته هيچ مشاوره يي در اين مورد نتوانستند ارائه بدهند. آنها به روزنامه هاي محلي گفتند؛ «اين بحران براي آنها مانند توفان کاترينا در نيواورلئان است.»

اين بحران اجتماعي بيش از همه به کساني آسيب مي رساند که پيش از اين در حاشيه اجتماع بودند؛ به عنوان مثال مهاجران غيرقانوني که نيروي کار خود را به صورت روزمزد ارائه مي دادند. آنها هر روز صبح در پارکينگ بزرگ فروشگاه زنجيره يي ملزومات ساختماني يعني «هوم ديپوت» که درست در مقابل بلوار معروف سان ست قرار دارد، جمع مي شوند.

اين کارگران روزمزد ديگر هيچ اميدي ندارند. راس ساعت 11 صدها مرد به سوي اتومبيل هاي عبوري هجوم مي آورند تا شايد يکي از آنها چند نفري را براي کار بخواهد. آنها با انگليسي دست و پاشکسته شان به صاحبان آن ماشين ها مي فهمانند حاضر به هر کاري هستند؛ «رنگرزي، شست وشو، هر کاري که باشد.» اما کمتر پيش مي آيد موفقيتي به دست بياورند.

اين بحران مي تواند همه چيز را تغيير دهد حتي آن ايمان به توانايي هاي نامحدود دولت فعلي امريکا. دولت اوباما تا به امروز ميلياردها دلار پول به سيستم بانکي تزريق کرده و ميلياردها دلار ديگر هم بايد براي ساخت راه ها و پل ها هزينه شود. اما وضعيت اجتماعي همچنان وخيم تر مي شود.

آن خوشحالي و خشنودي از انتخاب اولين رئيس جمهور سياهپوست که توانست با شعار «تغيير و اميد» پيروز رقابت شود، آشکارا در حال فروکش کردن است. البته سخنان زيباي اوباما هنوز هم به همان زيبايي هستند اما مردم و طرفداران اين روزها بيش از آنکه به دهان او نگاه کنند به دست هايش خيره شده اند.

اين روزها هر زمان که رئيس جمهور در مورد وضعيت اقتصادي صحبت مي کند، آن سرمستي و نشاط در بسياري از مناطق تبديل به هوشياري و غم مي شود. چند هفته پيش زماني که اوباما پشت تريبون دانشگاه جرج تاون در واشنگتن قرار گرفت با لحني هشدارگونه به حاضران گفت؛ «مي خواهم به نثر بگويم و نه به شعر.» با اين حرف رئيس جمهور ديگر هيچ کس به ياد آن شعار نيفتاد؛ «بله، ما مي توانيم.»

اوباما در حالي که به شدت در فکر بود شنوندگان خود را پيش از هر چيز ديگر به صبر و شکيبايي دعوت کرد. او گفت نشانه هايي از بهبود اوضاع وجود دارد اما؛ «ما نمي توانيم اين اقتصاد را بار ديگر بر شن و مه بنا کنيم. ما بايد اين خانه را بر صخره يي مستحکم بسازيم اما اين کار در کوتاه مدت امکان پذير نيست.»

اوباما هنوز هم به سلفش يعني «جرج دبليو بوش» نامحبوب يادآور مي شود چگونه اين وضعيت آغاز شد. رئيس جمهور امريکا در جايي گفت؛ «ما وارث يک بودجه فاجعه آميز هستيم و به عبارتي يک هرج و مرج واقعي.» اما اين سخنان ديگر تاثيري ندارد زيرا بوش به تاريخ پيوسته است. 

رئيس جمهور سابق به تازگي ليگ بسکتبال امريکا را افتتاح کرد. سپس با خوشحالي نگاهي به دوربين ها انداخت. وقتي از وي خواسته شد نظرش را در مورد سياست اوباما و نحوه برخورد وي با بحران فعلي بگويد با حالتي سياستمدارانه اين درخواست را رد کرد و گفت؛ «به نفع اوست که من چيزي نگويم.»

به هر ترتيب اين بحران ديگر به باني اصلي اش مربوط نيست و بحران اوباما به شمار مي آيد.

Friday, May 1, 2009

مشکلات کنونی ج. اسلامی همان مشکلاتی است که شاه داشت!

امریکن انترپرایز
مشکلات کنونی ج. اسلامی همان مشکلاتی است که شاه داشت!

سایت خوب اما در آستانه تعطیل "واشنگتن پریزم" که معمولا نظرات، پژهش ها و گزارشهای خواندی محافل مهم امریکا و کانادا را منتشر می کند، در یکی از آخرین گزارش های خود، گزارشی را از انستیتو امریکن انترپرایز منتشر کرد.

واشنگتن پریزم که زیر فشار سنگین هزینه های انتشار این سایت، می‌رود تا پس از چندین سال فعالیت تعطیل شود، از قول انستیتو امریکن انترپرایز نوشت:

30 سال بعد از انقلاب اسلامی در ایران، هفته گذشته جمعی از متخصصان امور ایران در موسسه امریکن انترپرایز که موسسه ای تحقیقاتی محافظه کار در واشنگتن محسوب می شود، گردهم آمدند تا به ارزیابی حکومت تهران پرداخته و آینده رابطه ایران و آمریکا را بررسی کنند.

آنها معتقدند دولت احمدی نژاد پراگماتیک است و از ارزش های ایدئولوژیک انقلاب فاصله گرفته است و سیاست گرا شده است. حکومت کنونی ایران نظامی سیاسی است که در عین مواجهه با مشکلات اقتصادی، همچنان در مسیر توسعه نظامی گام برمی دارد. این کشور تا لبه دره فروپاشی  پیش رفته است، بویژه که در داخل ایران نیز به دلیل انزوای بین المللی مورد انتقاد شدید است.

بسیاری از مشکلاتی که جمهوری اسلامی اینک با آن درگیر است از همان قسم مشکلاتی است که محمدرضا پهلوی نیز با آن روبرو بود.

جمعیت بزرگ شهری ایران تحصیل کرده و از طبقه متوسط است. آنها برای حقوق سیاسی خود تلاش می کنند. جمعیت وسیع ایران پتانسیل انجام تغییر و یا انقلابی شبیه 1979 را دارد. به همین دلیل حکومت متکی به شاخه نظامی خود، یعنی سپاه پاسداران برای کنترل و آرام کردن مردم می کوشد.

مشروح گزارش را در صورت تمایل می توانید روی سایت "واشنگتن پریزم" از اینجا

Monday, April 27, 2009

43 جوان عازم ایران در کانتینر خفه شدند

43 جوان عازم ایران در کانتینر خفه شدند

نو جوانی را که از مرگ گریخته به بیمارستان می برند
پلیس شهر کوته واقع در استان بلوچستان پاکستان 43 جسد و بیش از 50 جوان مدهوش را از داخل کانتینر کامیونی که عازم ایران بود کشف کرد . به گفته نسیم لاری رئیس پلیس این شهر در این کانتینر که از شهر استین بولداک ، استان قندهار کشور افغانستان عازم ایران بود تعداد زیادی جوان پناهجوی افغانی بوسیله قاچاقچیهای انسان جا داده شده بودند که به علت نرسیدن اکسیژن در داخل کامنتینر خفه شده بودند . به غیر از کشته شدگان ، تعداد نامعلومی نیز از هوش رفته بودند که برای مراقبت پزشکی به بیمارستانهای این شهر برده شدند که پاره ای از آنها در وضعیت بحرانی و نزدیک به مرگ قرار دارند.

خبرنگار شبکه تلویزیون عربی الجزیره تعداد پناهجویان در این کانتینر را بیش از یکصد نفر برآورد کرد. به گزارش وی وجود انسان در کانتینر زمانی کشف شد که یکی از مامورین مرزی با شنیدن صدای ناله و تقاضای کمک از داخل کانتینر متوجه شد که در داخل کانتینر انسان وجود دارد . بر اساس تحقیقات اولیه ، این مسافران نگونبخت که قربانی سودجوئی قاچاقچیان انسان شدند بیش از 24 ساعت بود که در این کانتینر محبوس بوده اند .

Sunday, April 26, 2009

احمقانه‌ترین کاری که در سال 1387 در ایران اتفاق افتاد کدام است ؟!

احمقانه‌ترین کاری که در سال 1387 در ایران اتفاق افتاد کدام است ؟!



شاید بگویید به میمنت حضور محمود احمدی‌نژاد آنقدر کار احمقانه اتفاق افتاده که به همین راحتی نمی‌توان، احمقانه‌ترین کار را انتخاب کرد! مثلاً پیش‌بینی‌های تاریخی او در باره قیمت نفت، طرح تحول اقتصادی، انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و ... اما من دوس دارم این بار به محمود خان گیر ندهم، زیرا این خبر را شنیده‌ام! خبری که سال گذشته در کرمان اتفاق افتاده است!



پس از آنکه کارکنان شهرداری شهداد یک هاون سنگی تاریخی را بدیمن دانستند، و آن را رها کردند، تعدادی از کارکنان بخشداری این شهر نیز، با مشاهده وقوع حادثه رانندگی برای دو کارمند این سازمان ،هاون را بدیمن دانسته و به دور انداختند.


باورتان می‌شود که هنوز در ایران بتوان کارکنان شریفی را یافت که به همین راحتی از اشیایی چنین تاریخی و ارزشمند بگذرند؟! حداقل نیامده‌اند آن را به پاکستان و افغانستان قاچاق کنند تا بدیمنی دامن بن‌لادن و طالبان را بگیرد و جماعتی را از شر این دو فتنه جهانی راحت کرده و یک سرمایه‌ای هم نصیب خودشان و شهرشان کنند!
نظر شما چیست؟ آیا اتلاق احمقانه‌ترین کار سال 1387 مناسب ایشان است یا مورد بهتری را سراغ دارید؟!سوال

  

Saturday, April 25, 2009

پخش نوار شکنجه توسط شیخ امارات دنیا را تکان داد (ویدئو)...16+

پخش نوار شکنجه توسط شیخ امارات دنیا را تکان داد (ویدئو)...16+

ببینید این شیخ اماراتی بخاطر 5000 دلار چه بر سر یک انسان می آورد





ا عرض تاسف و شرم آوری برای بشریت؛

به واقع با دیدن این صحنه های فجیع و فاجعه آمیز چه می توان گفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کدام حیوان درنده ای را می شناسید که یک چنین اعمالی را مرتکب شود. اینان سیر اند و اینچنین می کنند اما حیوانات وحشی تا گرسنه نباشند به کسی حمله نمی کنند. 
دیدبانان حقوق بشر فقط نظاره گر اند و وراجی می کنند و با اعلام شرمگین بودن و فاجعه آمیز بودن این رویداد ها، که یقینا" اولین و آخرین آن نخواهد بود، وجدان و شرافت انسانی بی رگ و پی خود را آرام می کنند.

این درنده خویان و دد منشان، همانانی هستند که مشابه موزه لوور پاریس را در ابوظبی تاسیس کرده اند در حالی که باید موزه ای از سفاکی و جنایت این موجودات پست صفت و جانی را در مرض نمایش گذاشت.

حس تهوع آوری از این سرزمینی که تا سی و پنج سال قبل جز صحرایی برهوت نبود و ساکنان آن به وضعی فلاکت بار زندگی می کردند و آنانی که دستی به دهان داشتند برای درمان بیماری خود به بیمارستان مرحوم نمازی شیراز می آمدند، به انسان دست می دهد.

حقیقتا" این بشر و یا این موجود دو پا به کدام سو می رود؟؟؟

پترو دلار ها، این موجودات کثیف را به گرگانی درنده تبدیل نموده و سوار بر اس یو وی های جهان غرب به همراه دشداشه های سفیدی که پلیدی را از خود ساطع می کند، به ریش همه انسانهای روی این کره خاکی ، جدای از رنگ،نژاد،مذهب و ملیت که حق حیات دارند، می خندند.


بهترین درس برای ظالمان اگر به فرض گرفته شود ، سرنوشت صدام حسین است که با سی و اندی حاکمیت و حکومت دیکتاتوری خویش ، عاقبت با محاسنی بلند از سوراخی تنگ به در آمد و آنی شد که تاریخ به ما آموخته.

آیا اینان از این وقایع درس می گیرند؟؟؟ 


Friday, April 24, 2009

ايران و اسراييل آماده جنگ می‌شوند، پيوتر گنچاروف،

ايران و اسراييل آماده جنگ می‌شوند، پيوتر گنچاروف،  برگردان از الاهه بقراط

اگر تهران بتواند ثابت کند که اسراييل به عنوان يک کشور به درد اين نمی‌خورد که قدرت منطقه‌ای باشد، تقريبا به هدف خود رسيده است. پس چرا نبايد دشمن را به راهی کشاند که يک حمله نظامی را با پيامدهای نامعلوم آغاز کند؟ در اين برخورد احتمالی ميان ايران و اسراييل پيشاپيش يک بازنده وجود دارد و اين بازنده در هر سناريويی که به اجرا در آيد، همانا روسيه است

پيوتر گنچاروف مفسر خبرگزاری روسی نووستی همه شواهد را در جهت يک درگيری منطقه‌ای بين ايران و اسرايييل ارزيابی می‌کند. وی در تفسيری (۲۲ آوريل) چنين استدلال می‌کند:

يک روز پيش از سخنرانی احمدی‌نژاد در ژنو، روزنامه انگليسی «تايمز» نوشت اسراييل آماده حمله هوايی به ايران است.
رييس جمهوری ايران در کنفرانس ضدنژادپرستی سازمان ملل در ژنو، اسراييل را يک رژيم جنايتکار و «کاملا نژادپرست» ناميد. اين سخنان به يک جنجال بين‌المللی انجاميد. 
«تايمز» نوشته بود خلبانان جنگی اسراييل آماده‌اند هر زمان تأسيسات اتمی ايران را بمباران کنند. خبرگزاری‌های اسراييل نيز اعلام کردند بنيامين نتانياهو در طول هفته‌های گذشته سه بار با وزير دفاع، رييس ستاد کل ارتش و ديگر مقام‌های عاليرتبه نظامی اين کشور ملاقات کرده است.
بر اساس اين گزارش‌ها، نتانياهو، نخست‌وزير اسراييل، به عنوان فرمانده کل قوا، گزارش مفصلی درباره تدارک يک حمله عليه تأسيسات نظامی ايران دريافت کرده است. در اين گزارش‌ها آمده است وی از اينکه تدارکات حمله تا اين اندازه پيش رفته است «از شادی شگفت‌زده» شد.
تا چه اندازه می‌توان به درستی اين اخبار اطمينان داشت؟ چقدر احتمال دارد اسراييل واقعا «تأسيسات اتمی ايران» را با خاک يکسان سازد؟
اسراييل تا کنون هرگز پنهان نکرده است که اجازه نخواهد داد ايران صاحب چنان تکنولوژی هسته‌ای شود که بتواند بمب اتمی بسازد. اين موضع را به خوبی می‌توان درک کرد. چرا که ايران پيشرفت اتمی خود را مرتب با اعلام اين حرف که اسراييل حق موجوديت ندارد، همراه می‌کند.
اسراييل در رابطه با برنامه هسته‌ای ايران همواره يک «خط قرمز» را دنبال کرده است که با عبور از آن، ايران به يک خطر مستقيم برای دولت اسراييل تبديل خواهد شد. بنا به تخمين کارشناسان اسراييلی و اروپايی، اين «خط قرمز» تنها يک مرز تکنولوژيک نيست بلکه يک مرز زمانی نيز هست. از اين زمان اغلب در سال ۲۰۱۰ نام برده می‌شود.
از همين رو، گزارش رسانه‌ها می‌تواند يک بررسی برنامه‌ريزی شده از سوی نخست‌وزير اسراييل جهت امتحان آمادگی نظام دفاعی اسراييل در برابر بزرگترين خطری باشد که آن را تهديد می‌کند.
اين واقعيت نيز که آمريکا و اسراييل همين امسال تمرين‌های دفاع موشکی با اسم رمز «جنيپر کبرا» را انجام خواهند داد، با اين سناريو مطابقت دارد. نيروهای دفاع هوايی اسراييل و سازمان دفاع موشکی آمريکا از پنج سال پيش به اين تمرين‌ها مشغولند.
ليکن امسال اين دو کشور متحد تمرين‌های پيچيده‌تر و طولانی‌تری پيش روی دارند. چه بسا بتوان نتيجه گرفت که آمريکا و اسراييل به طور جدی خود را برای سال ۲۰۱۰ آماده می‌کنند، حتی اگر موضوع فقط بر سر مسائل دفاعی [و نه حمله] باشد.
حال پرسش اين است که آيا می‌توان از يک سناريوی نظامی اجتناب کرد؟ 
تا آنجا که به اسراييل مربوط می‌شود، اين کشور معتقد است نبايد اجازه هيچ گونه شکستی را داد. بر اين اساس، کوچک‌ترين عقب‌نشينی از موضع کنونی اسراييل، همانا با سقوط کشور اسراييل يکی گرفته می‌شود.
از سوی ديگر، ايران نيز بلندپروازی خود را برای تبديل شدن به يک قدرت منطقه‌ای پنهان نمی‌کند. اگر تهران بتواند ثابت کند که اسراييل به عنوان يک کشور به درد چنين موقعيتی نمی‌خورد، تقريبا به هدف خود رسيده است. پس چرا نبايد دشمن را به راهی کشاند که يک حمله نظامی را با پيامدهای نامعلوم آغاز کند؟
در حال حاضر، تهران همه کار می‌کند تا اسراييل نيروی هوايی خود را برای حمله به تأسيسات اتمی ايران گسيل کند. اتفاقا ايران درست در همان نکاتی که ترديد جهان را نسبت به صلح‌آميز بودن برنامه هسته‌ای ايران برمی‌انگيزد، خبرهای موفقيت‌آميز منتشر می‌کند که برايش نتايج رشک‌برانگيز به دنبال دارد.
به برکت سياست نتيجه‌بخش تهران است که ترديدها نسبت به اينکه ايران در حال ساختن بمب اتمی است، از بين می‌رود. افکار عمومی جهان بيش از پيش متقاعد می‌شود که ايران به همين کار مشغول است و يا دست کم به دنبال چيزی جز اين نيست. به عنوان نمونه، چندی پيش احمدی‌نژاد گفت بی‌عدالتی قدرت‌های اتمی جهان ايران را مجبور به کسب تکنولوژی اتمی می‌کند. در اين منطق، ديگر عبارت «برای مصارف صلح‌آميز» جايی ندارد.
در اين ميان، در برخورد ميان ايران و اسراييل پيشاپيش يک بازنده وجود دارد و اين بازنده در هر سناريويی که به اجرا در آيد، همانا روسيه است.
برای مثال، اگر همين امروز يک درگيری نظامی روی دهد، روسيه از هر طرف زير فشار قرار می‌گيرد. اتحاديه اروپا و آمريکا، روسيه را سرزنش خواهند کرد که نتوانست ايران را از غنی‌سازی اورانيوم باز دارد. اسراييل از روسيه دلخور خواهد شد که چرا ايران را به تسليحات روسی مجهز کرده است و ايران از روسيه گله خواهد کرد که چرا سيستم موشکی «اس سيصد» را در اختيارش نگذاشت.

Sunday, April 19, 2009

برای اعتراض به اعدام دلارا دارابی به لینک بروید و نامه ی از پیش آماده شده ی عفو بین الملل خطاب به شاهرودی یا خامنه ای را امضا کنید

Abs Malk http://www.amnesty.org.uk/actions_detail
s.asp?ActionID=9برای اعتراض به اعدام دلارا دارابی به لینک بالا بروید و نامه ی از پیش آماده شده ی عفو بین الملل خطاب به شاهرودی یا خامنه ای را امضا کنید